چپی یا راستی؟؟؟؟؟
اگر
-اگه شما رو با نمره 11.99 مشروط کردن: خوب... شده دیگه -اگه استاد میخواد به جای آقا بهتون بگه خانوم: بگه -اگه یه دفعه هارد ۱۶۰ گیگابایت شما هاپولی هاپو شد: پیش میاد دیگه -اگه پرسپولیس قراره ببازه: اتفاقه دیگه -اگه سر مراسم خواستگاری، همونجا، عروس خانوم گفت نه: ایشاالله خوشبخت بشه -اگه آمریکا یه موشک اتمی تنظیم کرده درست روی خونه شما: مسئله ای نیست -اگه صبح اول مهر بجای ساعت 6، ساعت 7 رفتین سر کار: دقیقا رفتین سر کار
-اگه کفشی که امروز واکس زدین رو، همه لگد میکنن: تعجبی نداره -اگه درست شب امتحان بعد از مدتها به عروسی دعوت شدین: مبارکه، عروسی رو که نمیشه نرفت -اگه کار شما به جایی رسیده که خودتون به خودتون ایمیل میزنین: اینجوری هم یه صفایی داره -اگه توی انتخاب واحد به شما 13 واحد بیشتر نرسیده: حتما حکمتی توی اون بوده -اگه بعد از 3ساعت چت کردن یادتون اومد که با اینترنت ساعت 500 تومن وصل شده بودین: مهم نیست -اگه شمع های کیک تولد شما رو بقیه فوت کردن: لبخند بزنین -اگه ماشینتون جلوی یه مدرسه دخترونه پنچر شد و شما پنچرگیری بلد نبودین: خودتون رو نبازین -اگه در حال فرستادن قلب و بوسه با مسنجر متوجه شدین یکی پشت سرتون وایساده: عیبی نداره بابا -اگه بغل دستی شما سر کلاس که اتفاقا" کنار شما ردیف اول نشسته انگشتش رو تا مچ توی دماغش فرو کرد، شش دور بپیچوند، بعد با یه حالت دورانی بیرون آورد، و بعد خیلی آروم زیر میز کلاس دستش رو پاک کرد... نه! این یکی رو شرمنده. آدمیزاد هم یه تحملی داره
مادرم همیشه راست می گفت...
داستان من از زمان تولّدم شروع میشود. تنها فرزند خانواده بودم؛ سخت فقیر بودیم و تهیدست و هیچگاه غذا به اندازهء کافی نداشتیم. روزی قدری برنج به دست آوردیم تا رفع گرسنگی کنیم. مادرم سهم خودش را هم به من داد، یعنی از بشقاب خودش به درون بشقاب من ریخت و گفت،:
"فرزندم برنج بخور، من گرسنه نیستم." و این اوّلین دروغی بود که به من گفت.
زمان گذشت و قدری بزرگتر شدم. مادرم کارهای منزل را تمام میکرد و بعد برای صید ماهی به نهر کوچکی که در کنار منزلمان بود میرفت. مادرم دوست داشت من ماهی بخورم تا رشد و نموّ خوبی داشته باشم. یک دفعه توانست به فضل خداوند دو ماهی صید کند. به سرعت به خانه بازگشت و غذا را آماده کرد و دو ماهی را جلوی من گذاشت. شروع به خوردن ماهی کردم و اوّلی را تدریجاً خوردم.
مادرم ذرّات گوشتی را که به استخوان و تیغ ماهی چسبیده بود جدا میکرد و میخورد؛ دلم شاد بود که او هم مشغول خوردن است. ماهی دوم را جلوی او گذاشتم تا میل کند. امّا آن را فوراً به من برگرداند و گفت: "بخور فرزندم؛ این ماهی را هم بخور؛ مگر نمیدانی که من ماهی دوست ندارم؟" و این دروغ دومی بود که مادرم به من گفت.
پاسخهای جالب این دانش اموز باعث شد تا نمره صفر نگیرد. سوال ها و جوابها را بخوانید. درکدام جنگ ناپلئون مرد؟ در اخرین جنگش
اعلامیه استقلال امریکا درکجا امضاشد؟ در پایین صفحه
چگونه می توانید یک تخم مرغ خام را به زمین بتنی بزنید بدون ان که ترک بردارد؟ زمین بتنی خیلی سخت است و ترک بر نمی دارد
علت اصلی طلاق چیست؟ ازدواج
علت اصلی عدم موفقیتها چیست؟ امتحانات
چه چیزهایی را هرگز نمی توان درصبحانه خورد؟ نهار و شام
چه چیزی شبیه به نیمی از یک سیب است؟ نیمه دیگر ان سیب
اگر یک سنگ قرمز را در دریا بیندازید چه خواهد شد؟ خیس خواهد شد
یک ادم چگونه ممکن است هشت روز نخوابد؟ مشکلی نیست شبها می خوابد
چگونه می توانید فیلی را با یک دست بلند کنید؟ شما امکان ندارد فیلی را پیدا کنیدکه یک دست داشته باشد
اگر در یک دست خود سه سیب و چهارپرتقال و در دست دیگر سه پرتقال و چهار سیب داشته باشید کلا چه خوهید داشت؟ دستهای خیلی بزرگ
اگر هشت نفر در ده ساعت یک دیوار را بسازند چهارنفر ان را درچند ساعت خواهند ساخت؟ هیچ چی چون دیوار قبلا ساخته شده!!! ..آخرین مطالب آرشيو وبلاگ نويسندگان پيوندها ![]() ![]() ![]() ![]()
![]()
|